ملاّی آخوند شهربانو (قسمت پایانی) خاطره ی خود از رفتن به مکتب خانه و به قول خودمان ملاّی مرحومه کربلایی شهربانو را به آخر رسانده بودم. ولی یکی از همشهریان عزیز، آقای حاج عزیزالله محب الرّضا، فرزند مرحوم حاج عباسعلی محب الرّضا (قرچه بیدختی سابق) ضمن ارسال خاطره ی زیر، یادآور شدند که به موضوعادامه خواندن «یادی از گذشته/8 – 47»
Tag Archives: حسن نورائی بیدخت
یادی از گذشته/7 – 47
ملاّی آخوند شهربانو (۷) معمولاً روزی یکی دو تن از زنان همسایه به ملاّ آمده و آخوند را به «وَرخوندَه» (مجلس روضه خوانی) دعوت می کردند. آخوند هم دست کم دعوت یکی از آنها را قبول می کرد. آخوند که از ملاّ بیرون می رفت، بچه ها با خیال راحت با دوستان خود به گفتادامه خواندن «یادی از گذشته/7 – 47»
یادی از گذشته/6 – 47
ملاّی آخوند شهربانو (۶)ترتیب آموزش قرآن اینطور بود که یک روز»الفبا» را فقط به صورت مفتوح می خواندیم؛ یک روز به صورت کسره دار؛ و یک روز با ضمّه. حروف ساکن را نیز همزمان یاد می گرفتیم. برای هر کدام از تنوین ها هم یک روز در نظر گرفته می شد. به طور مثال، روزیادامه خواندن «یادی از گذشته/6 – 47»
یادی از گذشته 5 – 47
ملاّی آخوند شهربانو (۵) محمد و چهار پنج پسر ديگر كه از امبار برگشتند، كوزه ها را در سايه ي ديوار گذاشته و به طرف اتاق آخوند رفتند تا اجازه ي خروج بگیرند. آخوند که داخل اتاقش مشغول آماده کردن چای بر روی یک چراغ والور بود، صدای محمد را که شنید، گفت: «پسرها، چراادامه خواندن «یادی از گذشته 5 – 47»
یادی از گذشته/4 -47
ملاّی آخوند شهربانو (۴) سرخلیفه رو کرد به آخوند و گفت: «آخوند، با حروف آشناست.» نگاهم به طرف آخوند افتاد. داشت با یکی از بچه ها حرف می زد. تازه متوجه شدم که در حالیکه من سرگرم پرسش و پاسخ با سرخلیفه بودم، مادرم مکتب خانه را ترک کرده بود. در یک لحظه خودم راادامه خواندن «یادی از گذشته/4 -47»
یادی از گذشته/1- 47
ملاّی آخوند شهربانو (۱) یادش بخیر، اولین روزی که به مکتب خانه، که در گویش بیدخت “ملاّ” نامیده می شود، رفته بودم فقط یک “سِپَرَه” (سی پاره) با خود همراه داشتم. سی پاره در اصل به معنای قران است که از سی جزء یا سی پاره متشکل است. اما منظور ما جزء سی ام قرآنادامه خواندن «یادی از گذشته/1- 47»
یادی از گذشته/ 45
در کِشمون بیدخت: مرحوم ملا نورعلی نورائی، عموی پدرم را به یاد نداشتم. اصلاً ایشان را ندیده بودم. سال ۱۳۲۵یعنی سه سال پیش از آنکه به دنیا بیایم، از دنیا رفته بود. ملا نورعلی بعد از آنکه همسر اولش، دختر شیخ عبدالعلی شمس (معروف به شیخ کلاتی)، از دنیا رفت با دختر مرحوم کربلائی عبدالحسینادامه خواندن «یادی از گذشته/ 45»
یک خاطره
یک آخوند، یک صوفی روز 25 آبان 1359 (7 محرم 1401) به تعاونی 12 (شرکت گیتی نورد) در پایانه جنوب تهران مراجعه کردم تا بلیتی خریده و برای شرکت در مراسم عزاداری حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام به بیدخت بروم. مسئول فروش بلیت گفت: «تمام بلیت ها به فروش رسیده. ولی شانس تو، یکادامه خواندن «یک خاطره»
یک تصنیف/1
به یاد استاد محمدرضا شجریان، خسرو آواز ایران، که روز 17 مهر 1399به دیار باقی شتافت و در جوار آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی در توس آرام گرفت. روحش شاد؛ یادش گرامی مرغ سحر «مرغ سحر» نام تصنیف مشهوری است که به خاطر معنای آزادی خواهانه و نثر روان آن، در حافظه تاریخی ایرانیان، علی الخصوصادامه خواندن «یک تصنیف/1»
برگی از یک کتاب/ (4) 86
برپایی عزاداری در تکیه به دست صوفیه حتی اگر بیان «کامل شیبی» در باره احتمال رواج روضه خوانی به جای ذکر صوفیانه در مراکز نقشبندیه در زمان تالیف «روضه الشهداء» مبالغه آمیز باشد، شواهد و اسناد مهمی در دوره قاجار از کاربری جدید تکیه صوفیان برای برپایی آیین های عزاداری محرّم خبر می دهند. گرچهادامه خواندن «برگی از یک کتاب/ (4) 86»