روزه و رمضان در اشعار سعدی، حافظ و مولانا (4)
در جایجای دیگر آثارش یا نگاه درجه سوم به روز دارد یا آن را به خدمت پندی درمیآورد یا جامعهشناسانه به آن مینگرد. غیر از این هرچه هست در فضیلت کمخوری و به اندازه خوردن است.
آنجا هم که در وداع ماه رمضان میسراید، جز ستایش و مدح آن، چیزی نمیآورد و چیزی نمیگوید که از سرّ روزه رازگشایی کند و یا در پی بیان حقیقت آن باشد:
برگ تحویل میکند رمضان
بار تودیع بر دل اخوان
یار نادیده سیر زود برفت
دیر نشست نازنین میهمان
الوداع ای زمان طاعت و خیر
مجلس ذکر و محفل قرآن
در تمام این قصیده فقط یک بیت آن از حقیقت روزه میگوید:
مهر فرمان ایزدی بر لب
نفس در بند و دیو در زندان
باقی هرچه هست، صحبت از وداع و هجران و حسرت است:
بلبلی زار همـــی نالیـــد
بر فراق بهار وقت خزان
گفتم انده مبر که باز آید
روز نوروز و لاله و ریحان
باری، ذکر جمیل سعدی هرچه که میرود حال ما خوشتر میشود و بهار دل ما سبزتر و شکرِ گفتار ما افزونتر.
سعدی اندازه ندارد که چه شیرینسخنی
باغ طبعت همه مرغان شکر گفتارند
تا به بستان ضمیرت گل معنی بشکفت
بلبلان از تو فرو مانده چو بوتیمارند
اگرچه هرچه از او گفتهایم کم گفتهایم و هرچه بگوییم اندک است، اما به ناچار باید از این کان شکر و معدن زر بگذریم و به سراغ لسانالغیب حافظ شیرازی برویم تا ببینیم که این ماه عزیز بر او چگونه تجلی یافته و چه تحفه ارمغانه ما دارد.
حافظ البته روزه و روزهداران واقعی را تکریم میکند و از همت آنان مدد میطلبد:
دل برگرفته بودم از ایام گل ولی
کاری بکرد همت پاکان روزهدار
می خور به شعر بنده که زیبی دگر دهد
جام مرصّع تو بدین درّ شاهوار
اما چنان که بر شما نیز پوشیده نیست، حافظ یک مصلح دینی و منتقد اجتماعی است. همچنان که قریب به اتفاق حافظشناسان ما معتقدند کار حافظ نقد جامعهی دینی زمان و زمانهی خود بود و آسیبشناسی جامعه ی دینی دغدغه ی اصلی ذهن و زبان او بود. ریا، غرور، عُجب، خودپسندی، خودخواهی و تعصب به عقیدهی حافظ بدترین آفات جامعهی دینی هستند به نحوی که تمام همّ خود را مصروف جدال با این آسیبها میکند. به عقیده ی او، اگر اعمال شرعی منجر به غرور و خودپسندی شوند یعنی جواب عکس بدهند، میپرستی از آنها بهتر است.
به میپرستی از آن نقش خود زدم بر آب
که تا خراب کنم نقش خودپرستیدن
می خوردن و رندی کردن و خوشباشی بهتر از قرآن خواندن مزوّرانه و طاعتی که به روی و ریا کنند:
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش
ولی دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
به همین دلیل گناهی که از عجب و خودپسندی ما بکاهد از ثوابی که موجب ریا و غرور شود بهتر است:
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد
که می حرام ولی به ز مال اوقاف است
و به همین خاطر گناه نافع به از ثواب مضر است:
اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک
از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک
حال که چنین است، به اعتقاد حافظ، رمضان اگر موسم ریا و غرور باشد ماههای دیگر افضلاند و اگر قرار است این ماه عزیز فرصتی برای خودنمایی فرصتطلبان باشد نبودنش بهتر است:
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
در ده قدح که موسم «ناموس» و «نام» رفت
زاهد «غرور» داشت سلامت نبرد راه
رند از ره نیاز به دارالسلام رفت
کلمه «ناموس» در کنار تمام معانی دیگری که دارد و اصلاً یونانی است؛ در معانی مختلفی مانند فرشته (جبرئیل را ناموس اکبر گویند)، آبرو، اعتبار، بانگ، تدبیر و… به کار میرود. در ناظمالاطباء «آوازه» و «اشتهار» و در غیاثاللغات «توقع حرمت از خلق داشتن» هم معنی شده است.
این کاربرد برای ناموس که مترادف عُجب و غرور است، در آثار این بزرگان به کرّات دیده میشود. مولانا در مثنوی آورده است:
های ای فرعون «ناموسی» مکن
تو شغالی هیچ طاووسی مکن
و نزد خواجه، هم به این معنا به کار رفته است، هم در ابیات فوق و هم در این بیت:
کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن
به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن
*برگرفته از روزنامه اطلاعات، مورخ ۱۱ تیر ۱۳۹۳، نوشته ی رضا یعقوبی
— Tuesday, April 27, 2021 —