به قلم: حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضا علیشاه

از مولانا چند اثر نفیس به یادگار مانده که نماینده ی روح زنده و قلب پاک و مراتب عالیه ی روحی او می باشد؛ و دوستداران حقیقت را به سوی خود جذب می کند. و هر یک از آنها گنجینه ای از علم و معرفت و دریای موّاجی از حقایق و معارف است. مثنوی او بزرگ ترین اثر نظمی عرفانی و حاوی جمیع دستورات اجتماعی و اخلاقی و مراتب سلوک الی الله است؛ و تا کنون کتابی به این عظمت تألیف نشده و کمتر صاحب ذوقی است که آن را ندیده باشد و بدان علاقه مند نباشد. شیخ بهاءالدین عاملی، عالم و عارف و نابغه ی بزرگ زمان و دوره ی صفویه، راجع به آن می گوید:
من نمی گویم که آن عالی جناب هست پیغمبر، ولی دارد کتاب
مثنوی او چه قرآن مدل هادی بعضی و بعضی را مذل
بر این کتاب تا کنون شرح های بسیاری نوشته شده و به چندین زبان نیز ترجمه شده است. دیوان غزلیات او که به نام محبوب و مرشد خود، شمس الدین محمد بن علی بن ملک داد تبریزی، سروده و در مواقع وجد و ذوق و حال و هنگام سماع، از قلب پر از شور و جذب او بر زبانش تراوش نموده و به دیوان شمس معروف است، دارای شور و جذبه ی عجیبی است که خواننده ی با ذوق و حال را مات و مبهوت و گیج و حیران می کند.
این دیوان به سبک غزلیات شعرای دیگر نیست بلکه مظهر احساسات یک روحِ پر آشوب و جان پر هیجانی است به هیچ وجه قرار و آرام نداشته و بی اختیار به تغمه های عاشقانه مترنّم بوده است.
اگر بخواهیم این دو اثر نفیس را با یکدیگر مقایسه نمائیم، باید بگوئیم مثنوی مانند باران بهاری است که بر کوه و دشت و بیابان می بارد و همه جا را سرسبز و خرّم و شاداب گرداند. ولی دیوان غزلیات او همچون تندباد و طوفان سوزان شدیدی است که همه ی گیاهان سرسبز و خرّم را خشک نموده با خود ببرد و در دریا محو و نابود نماید.
مثنوی حالات و مراتب و روحیات را نشان می دهد و به جامعه و افراد، مخصوصاً به سالکین راه دستور سلوک می دهد و آنان را تربیت می کند. دیوان او به کلی تعیّنات و هستی موهوم را زائل گردانیده و در دریای احدیت غرق می کند. مثنوی دریای ژرفی است که انواع گوهرها را در آن می توان یافت و همه چیز از قرآن و حدیث و عرفان و اصول عقاید و حکمت و اخلاق و تاریخ و غیر آنها در آن یافت می شود. ولی دیوان او انعکاس یک روح پر هیجان و لبریز از شور و جذبه و شوق و غوغای یک دریای متلاطم طوفانی است که نظری جز به معشوق و محبوب خود ندارد و هرچه می گوید، توجهش به اوست و آداب دانی و عبارت پردازی در او نیست.
موسیا آداب دانان دیگرند سوخته جان و روانان دیگرند
در مثنوی، موازین شعری و آداب نظم و قافیه بیشتر رعایت شده ولی در دیوان شمس اصلاًنظری به لفظ نبوده و تراکم معنی و بسیاریِ حقایق، مجالی برای توجه نداشته و بی خبر از خویش بوده است. خودش می گوید:
قافیه اندیشم و دلدار من گویدم مندیش جز دیدار من
و در جای دیگر گوید:
چو بیدار باشم، بوَد هوشم او چو خوابم رباید، به خواب اندر او
چو جویم برای غزل قافیه به خاطر بوَد قافیه گستر او
… ادامه دارد.