به قلم: جناب آقای حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضا علیشاه
تولد مولانا در ششم ربیع الاول 604 در بلخ؛ و وفاتش در پنجم جمادی الثانیه 672 در قونیه اتفاق افتاد و در آنجا مدفون گردید؛ و مزار فیض آثارش مورد توجه خاص و عام و دارای روحانیتی خاص و فیضی عام است. مولوی خراسانی است که می سزد همه ی خراسان به وجود او افتخار کند. خود در دیوان غزلیات پرشور خود گوید:
از خراسانم کشیدی تا برِ یونانیان
تا برآمیزم بدیشان، تا کنم خوش مذهبی
و نیز گوید:
خراسان و عراق آمد مقامم ولی چون شمس در غوغای روحم
هرچند چنین نابغه ای اختصاص به یک جا یا به یک جامعه ندارد بلکه مربوط به عالَم بشریت و جهان انسانیت است. ولی چون در بلخ، که جزء خراسان بوده، متولد گردیده، مزید اختصاصی به خراسان دارد؛ و چون آرامگاه او در ترکیه و شهر قونیه قرار گرفته، از اینرو آن شهر نیز می تواند بر خود ببالد که چنین جسد پاکی را در آغوش خود جای داده است.
بر زمینی که نشان کف پای تو بود سال ها سجده ی صاحب نظران خواهد بود
زبان اصلی او فارسی بود؛ کتاب هایش که عموماًبه زبان فارسی می باشد، بهترین دلیل آن است و اگر به زبان دیگری هم در آن بین چیزی گفته، مختصر است. و باز در این باب در دیوان غزلیاتش گفته:
ای ترک ماهروی که هر بامداد نو در حجره ام درآئی و گویی که گل مدو
ای ترک ماهرو، من اگر ترک نیستم دانم همین قدر که به ترکی است آب، سو
و هرچند حقیقت عرفان و تصوف با حقیقت ولایت پیغمبر (ص) و اهل بیت پاک او متحد و یکی است، و مافوق ظاهر تشیع است، ولی مولوی حقیقت تشیع را دارا بود؛ و هرچند به ظاهر مذهب حنفی داشت ولی در حقیقت متعصب در تشیع بود زیرا اساس تشیع اعتقاد به وصایت امیرالمومنین علی بن ابیطالب (ع) است که همه ی بزرگان تصوف، سلسله ی ارادت خود را به حضرتش رسانند و از او به حضرت رسول (ص) می رسانند ولی نامی از سه نفر دیگر از خلفاء در سلسله ی طریقت نیست و آنها را فقط پیشوایان شریعت و خلیفه ی ظاهر می دانند نه امام طریقت و وصی معنوی و دارای مراتب روحی، که آن را به امیرالمومنین علی (ع) منحصر می دانند. به اضافه، خود مولوی بدان تصریح نموده و در ذکر حدیث «من کنتُ مولاه فهذا علی مولاه» می گوید:
کیست مولا آنکه آزادت کند بند رقّیت ز پایت بر کند
چون به آزادی نبوّت هادی است مومنان را زانبیا آزادی است
و در باره ی ائمه ی اربعه ی مذاهب اربع در مثنوی گوید:
آن طرف که عشق می افزود درد بوحنیفه شافعی درسی نکرد
و در دیوان غزلیات گوید:
عشق جز دولت و عنایت نیست جز گشاد دل و هدایت نیست
عشق را بوحنیفه شرح نکرد شافعی را در او روایت نیست
مالک از سرّ عشق بی خبر است حنبلی را در او دوایت نیست
… ادامه دارد.